عصای پای نیچه برای دست فلج هیتلر
نصرت شاد نصرت شاد

 

          بورژوازی و فیلسوفان آینده نگرش 

     

سی سال بعد از مرگ نیچه خواهرش عصای او را به هیتلر هدیه نمود . پیش از آن، او با دستکاری در بعضی از نوشته های نیچه کوشید تا نیچه را از پیشگامان ایدئولوژی فاشیسم  معرفی کند . امروزه گروهی از مورخین لیبرال ادعا میکنند که نیچه 50 سال پیش از شروع دو جنگ جهانی در غرب ، آن دو را پیش بینی کرده بود  . این روزها اشاره میشود که داستان ناتمام نیچه و فلسفه اش هنوز ادامه دارد چون قرن 21 نیز در دیالوگ با نیچه و مجموعه تجربیات ، فاجعه ها و امیدهایش قرار دارد، و آثار او بعد از آثار هگل مهمترین سند بحران زمان ما در غرب هستند .

نیچه در جایی گفته است آنچه او روایت میکند داستان دو قرن آینده اروپا خواهد بود . وی خود را نقطه اوج نیهلیسم اروپایی میدید و مدعی بود که آنرا تا پایان فکر کرده و پشت سر گذاشته است . نیچه مینویسد که نیهلیسم اروپایی یک سایه طویل و نتیجه اعلان مرگ خداست . او میخواهد که با کمک استتیک تراژدیک بر نیهلیسم مسیحی- سرمایه داری غالب گردد . در نظر او فلسفه نابودی و مرگ در نظام سرمایه داری آخرین شکل نیهلیسم،  - و مقوله خدا، قدیمی ترین دروغی است که بشریت برای خود ساخته است .

نیچه از زبان زردشت میگوید که عشق تنها معنی هستی است چون لذت میخواهد ابدی گردد ، و جهان نباید سالن رقص حوادث مرگ آور خدایی دروغین گردد . در نظر او هستی و جهان فقط بصورت پدیده ای استتیک قابل دفاع هستند . نیچه اشاره میکند که انتظار یک فیلسوف از خود ؛ از آغاز تا پایان عمرش ، ابدی بودن و غلبه بر زمان است .

افکار نیچه غالبا در سنت فکری مکتب رمانتیک بودند . آثار او سرزمینی است که فلسفه تفکر جهانی تراژدیک در آن رشد نمود . نیچه که در آغاز خود را طبیب یک فرهنگ بیمار میدید ، در پایان خود را آخرین مرید و شاگرد خدایی یونانی بنام دینوزیوس بحساب می آورد .او فلسفه دینوزیوسی را فلسفه مثبت و خوشبین در جهان و هستی میدید . گروهی نیز فلسفه او را بخشی از فلسفه تجربه گرا بشمار می آورند .

نیچه میگوید که هنر، شاهراه حقیقی فلسفه است چون آن به علنی کردن ماهیت تراژدیک جهان میپردازد . در جای دیگری او هنر را کوششی متافیزیک بشمار می آورد، گرچه ارزش هنر را بیشتر از اهمیت حقیقت میداند . در نظر نیچه، نیهلیسم مقدمه و پایه جهانبینی متافیزیک است . او اشاره میکند که جایی که تحرک و زندگی باشد ، اراده برای بقدرت رسیدن مشاهده میشود و آن  سبب تمام کوششهای اخلاقی بوده است .

 در نظر نیچه انسان اسیر اشتباهات خود در یک قفس آهنین بوده است و حقایق ، خیالاتی هستند که انسان فراموش کرده که آنان حقیقی نیستند . او کلیساها را غیر از قبرستلن و گودالهایی برای خدا ، چیز دیگری نمی داند . نیچه مینویسد که مرگ را باید به این شکل معنی کرد که ما با واقعیت تلخی آشتی میکنیم یعنی با جهانی مرده و بی معنی و بی هدف .  او در سال 1887 اعلان کرد که اخلاق، داروی مهمی در مقابل نیهلیسم عملی و نظری است و نیهلیسم، ترکیبی از غریزه مرگ و زیباگرایی بوده است .

انتقاد نیچه از اسطوره گرایی ، ضد متافیزیک است . او میگوید که قدرت مندان ظاهرا نیازی به بنیاد گرایی فکری ندارند ، و جهان گرچه ظاهرا هدف و معنی ندارد ولی معانی و اهداف بیشمار آینده گرایی دارد . او می پرسد آیا خدا یک کشف شیطان رجیم نبود ؟ آیا نمیشود تمام ارزشها را وارونه و تغییر معنی داد ؟ آیا نیکی در پایان به بدی تبدیل نمیشود ؟ چرا انسان میخواهد حتی در حال سقوط ، مسیر پیشرفت را پشت سر بگذارد ؟  

 

 

نیچه با انتقاد از عقل و اخلاق گرایی پیشین ، با سنت فلسفی پیش از خود قطع رابطه نمود . امروزه اشاره میشود که نظریه بقدرت رسیدن نیچه را باید به عنوان علاقه به زندگی و مبارزه با نیهلیسم تفسیر کرد . در نظر نیچه جهان همیشه یک بازی مبارزاتی قدرتهای آنتاگونیستی بوده است . او مدعی است که تمام تفسیرهای مهم برای فهم جهان از طریق دین و فلسفه ، چیزی غیر از ماسکی برای پوشش غرایز نیهلیستی انسان نبوده اند .

نیچه در سالهای جوانی در موسیقی واگنر یک خویشاوندی احساسی و فکری با فلسفه خود را میدید . نظریه شناخت نیچه دچار شکاکی رادیکال است . آثار انتقادی او شک پوچی جهان از جمله حقیقت بودن خدا را مطرح میکنند . او مدعی آنتراکت و یک پیش بازی در فلسفه آینده نگری بود . فلسفه او در جستجوی معنی استتیک و جهان استتیک است . نیچه به موضع فلسفی یونانیها اشاره میکند که زندگی را یک تجربه تراژدیک بنیادین میدانستند .

نیچه مینویسد که اصول دانش تاریخ شناسی روی کابوس خاطره گرایی قرار دارد . او در کتاب " توجهات زمان نامناسب " پیرامون سود و زیان تاریخگرایی بحث میکند و میگوید که ضرر تاریخ بیشتر از سود آن بوده است . نیچه مخالف معنی و هدف تاریخی در نظریه مارکس و هگل است . او مینویسد که نفی و انکار تاریخگرایی هگل ، رد پوچی و مزخرفات متعالی است . انتقاد نیچه از تاریخ گرایی ، تجزیه و تحلیل بیماری تاریخی در غرب است . او میگوید که ضرورت تاریخی نزد هگل ، یک قدرگرایی نیهلیستی پنهان است . نیچه توصیه میکند که هر گذشته ای، ارزش آنرا دارد که فراموش و محکوم گردد . او در پایان حتی به نفی عقیده هدفمند بودن تاریخ در نظر مارکس میپردازد .

نیچه بین سالهای 1900-1844 میلادی در آلمان و ایتالیا و سوئیس زندگی نمود . بحران و تحول فکری او در سال 1878 دیگر در سنت اسطوره گرایی یونانی ، هنر تراژدیک و موسیقی واگنری نبود ، بلکه نماینده نوعی شکاکی فلسفی شد . او در سال 1884 مرگ خدای مسیحی – اروپایی را در کتاب " داتش فرحبخش " اعلان نمود . این خبر او را آغاز آته ایسم مدرن در غرب بحساب می آورند.

گروهی مدعی هستند  که کتاب بیوگرافی که او در باره شوپنهاور با عنوان " مربی جامعه " نوشت ، منظورش خودش بوده است و نه شوپنهاور . از میان بدبینی متافیزیکی  شوپنهاور و خوشبینی ایده آلیستی هگل ، او طرفدار شوپنهاور است . بعدها برای نیچه دیگر واگنر یک آینده نگر نبود بلکه او و موسیقی اش مفسر و مبلغ یک دوره گذشته گرایی بودند که نیچه خود را غالب بر آن اعلان کرده بود .  نیچه کتاب " انسانی ، کاملا انسانی " خود را به ولتیر تقدیم کرده بود . گادامر میگفت که فلسفه نیچه یک نقطه مقابل از خط و مسیر تاریخ فلسفه پیش از او بود .

همکاران نیچه آنزمان کتاب " تولد ترادی " او را برخوردی خشن با علم لغت شناسی باستان بشمار می آوردند . نیچه با بحث های روانشناسانه اش ، از طریق رویازدایی به معنی ماسک برداری از چهره خودفریبی انسانی پرداخت . از جمله دیگر آثار نیچه – کتاب " سرمست از عطر شکوفه ها " و کتاب " رهنورد و سایه اش " هستند .

                        ---------------------------------------------------------------------------

Friedrich Nietzsche  1844 - 1900


July 13th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي